25 ماهگی قندعسل
سلام عزيزدلم هر چي ميگذره بامزه و خوردني ميشي
همه كلمات رو ميگي كسي زنگ ميزنه به مامان ميگي روشن كن و ميگي الو سلام خوبي
هر وقت سفره غذاروبندازيم يا جمع كنيم كمك مي كني و وسيله هارو مياري
چند روز پيش باباجون يه جوجه اردك برات گرفت ولي شما ازش ميترسيدي
و ما مجبور شديم ببريم خونه بابابزرگينا
بعضي وقتا آروم حرف ميزني و يدفه بلند حرف ميزني و خودت خوشت مياد كه ياد گرفي آروم حرف بزني قربونت برم
به سختي ميتونم از كارات عكس بگيرم چون وقتي دوربين رو تو دستم ميبيني ميدويي ميايي ميگي ببينم ، هنوز عكس نگرفته ميخواهي عكست رو ببيني
كارتونه مهاجران و پلنگ صورتي رو خيلي دوست داري ، برات ريختم توي تبلت و هرروز نگاه ميكني. حالا ميريم سراغ عكساي قشنگت

+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱ ساعت 17:9 توسط مامان محمدرضا
|

محمد رضای عزیز مامان وبابا دوشنبه 24 خرداد 1389 مطابق با اول رجب 1431 هجری قمری در بیمارستان دی تهران ساعت 9:55 به دنیا اومد